آنکه باید بشنود افغان من بیدار نیست
هرگزم اميد و بيم از وصل و هجر يار نيست
عاشقم عاشق مرا با وصل و هجران کار نيست
هر شب از افغان من بيدار خلق اما چه سود
آنکه بايد بشنود افغان من بيدار نيست
در حريمش بار دارم ليک در بيرون در
کردهام جا تا چو آيد غير گويم يار نيست
دل به پيغام وفا هر کس که ميآرد ز يار
ميدهم تسکين و ميدانم که حرف يار نيست
گلشن کويش بهشتي خرم است اما دريغ
کز هجوم زاغ يک بلبل درين گلزار نيست
سر عشق يار با بيگانگان هاتف مگو
گوش اين ناآشنايان محرم اسرار نيست
اینبار باشعری زیبایی ازجناب هاتف بایک دنیا احساس
خدمت رسیدم
+ نوشته شده در دوشنبه بیستم تیر ۱۳۹۰ ساعت 9:46 توسط حســـــــــــین(شفق)
|