دیوانه به دل هوشیار است دیوانه مپندارش

دیوانه به دل هوشیار است دیوانه مپندارش

گویند که بی وفا روزی وفا دار میشود

یا سارق دل روزی دلدار میشود

آنیکه ازمجلس سخن گریزان بوده است

اهل تبادل نظرو گفتار میشود

آنرا که ارزش دیدن نبود نزد کس

روزی قابل پذیرش ودیدار میشود

دیوانه به دل هوشیار است دیوانه مپندارش

چونکه دیوانه هم روزی هوشیار میشود

همه را ادیب وگویا نزائیده است مادر

مفکوره دراجتماع سزاوار میشود

زین شاخه به آن شاخه پریدن کارهوس است

حاصل هرکار، زپشتکار میشود

دشت که زان جزخارش دیگر نمیروید

ازسعی وتلاش دهقان، گلزار میشود

گرمهار سرنوشت ازدست رهائی یابد

انسان نیکوکار، تبهکار میشود

"شفقا"این بشنو اندرپی دل مرو

زیراکه دل هم روزی گرفتار میشود

تاریخ ۲۱/۷/۱۳۸۹ ساعت:۲۰:۰۰

توسط :حسین شفق

بسا شرم است برمردی که ازجور زمان گرید

 بسا شرم است بر مردی که از جور زمان گرید

بوقت محنت و غم چون زنان بر سر زنان گرید

خطر در مکتب عمر است روز امتحان ما را

بدا بر آن چنان طفلی که روز امتحان گرید

ره مقصد بیابان است سنگ خاره و رهزن

به جانان کی رسد آن بوالهوس کز خوف جان گرید

ثبات مرد دانا بر جفاهای فلک خندد

نه چون شاخی که با پیش آمد باد خزان گرید

در این ماتم  بی اشک نبود دیده ای هرگز

یکی از بی کسی دیگر ز بیداد کسان گرید

سرشک ناتوان هر لحظه می ریزد ز دل تنگی

ولی می نماید گر توان بر نا توان گرید

به جایی گریه کن کز قطره اش دردی دوا گردد

نه همچون کودکی کاز رایگان بر این و آن گرید

نگرید از ستم هرگز یتیم و بیوۀ قومی

گر از رأفت بر احوال رعیت پاسبان گرید

ز آب دیدۀ دل خستگان غفلت خطر دارد

که در تأثیر چون آتش فشان این خون، نشان گرید

به حال زیر دستان اشک می ریزد طبیعت هم

زمین چون عقده در دل کرد ، چشم آسمان گرید

بشر را زیر پا کشتند این کیهان نوردی ها

مسیحای فلک بر فکر این دانشوران گرید

به محمل کیست کز هر ذره فریاد جرس خیزد

قفای کاروان او بباید صد جهان گرید

ز آب دیده گان بگریستن سهل است هر کس را

شهید عشق را نازم ز جسم خون چکان گرید

قفس تنگ است جان در بند یاران در چمن سر خوش

بیا ای مرگ کین ، مرغ از فراق آشیان گرید

عجب کز زنده قدری نیست بلخی در دیار ما

گروهی بعد مرگ ما به مشت استخوان گرید

۱۳۳۷/۴/۲۷ محبس دهمزنگ کابل

سلام خدمت دوستان نهایت عزیز اینبار بایک شعر بسیار زیبا ازعلامه شهید سید اسماعیل بلخی درخدمت شما قرارگرفتم چون شعر بسیار زیبا وسرشارازاحساس شرایط کنونی مابود درج کردم وازین به بعد هم اگرخواست خداوند به حیات مابود بابعضی ازاشعارقشنگ استاد شهید سراغ دوستان را خواهم گرفت.

روز پرداخت حساب هریکی را مو بموست

گفت برصحرا چمن باتومرا بس گفت گوســت         زیـــــنت ازمـــــن لذت دیــــــــدار اندر روی توست

ازچــــه روئی اینهمه توصیف وتمـجیدت کنند          باآنکه ازمن برتن واین جامه ئی تو رنگ وبوست

تکیــــــــه بردوستی من ازچه سبب نمی کنند          گــرچــــــه خرم طبع ازمن ای بسا روی نیکوست

- خــنده زد صحرا وگفتا:بخل ورزی زچه رو؟         بلــــــکه توپرورده ئی دامن من بوده ئی دوست !

آب حیوان که نوشش بود ازچشمه ئی ماست        آن گل وســـــبزه کـــــه اورانمــــواندرلب جـــوست

- عمرتوکوتاه بود فکر فـــــــــــــــردایت بکن         بادبی رحم خـــــــــزان ازپی تو عـــربده جــــوست

توکه ازواقعـــــــــه ئی چرخ فلک بی خبری          خطرت نیست زین طرف ، هرچه هست ازانسوست

- نیــــک وبد اندیشی امروزوفرداکارماست           پیــــــشه ئی اعمال را ورنـــــه اندرنــــــزد اوست

هــــرچه را اندرامانت نزد مایان بوده است           روزپـــــــــرداخت حساب هریکی را موبه موست

تــــواگرخودجامه ئی عزت به دوران ندری            دیگرت چـــــه حاجت فـــکروتلاش،بهر رفوست

یا"شفق"ازخطر هـــــــــــریکی باش بدور             زان یکی سنگ وازدیـــگرش خار، عــــدوست

 

تاریخ: ۱/۱/۱۳۸۹

توسط:حسین شفق

اینست پیشه ام

اینست پیشه ام

ای یار من هجران تو سوزانده است این بیشه ام

توچراکندی زبُن ،ازعمق قلبت ریشه ام ؟

گردرخت عافیت اندروجودم ریشه داشت

بی مروت کندی ،چون زدی با تیشه ام

پیش ازین گرعقل برسر، دل پرازاندیشه بود

رفتی وباخود به سرقت برده ئی اندیشه ام

باتواگردنیای شوروشادیم همراه بود

بی تو اینک رنجبرو غمدیده ئی همیشه ام

منکه ازدل صدوفا وجان نثارت کرده ام

پس چرا بشکستی با سنگ جفایت شیشه ام

صدجفا ازخار بینم کارمن باشد وفا

زانکه این مادر به من آموخت اینست پیشه ام

 

تاریخ :۲۰/۷/۱۳۸۹

توسط : حسین شفق

دل من

دل من

دل من ازتــــن خود رنجیدو رفت          بی مـــــــروت ازبرم پریدو رفت

  ناله کردم لیک او بازنه ایســـــت         قطره های اشک برویم دیدو رفت

گفت برمن دیگراینجا جای نیست     این بگفت ازپیش من خندیدورفت

ازغروب طالع من پاکشید              تابشش دید ازپی خورشیدورفت

ریشه کن بنمود بزر شادیم           تخم محنت بردلم کاریدورفت

اندرون سینه من شرک بود           برپرستش ازپی توحیدورفت

ای شفق توبرد باری پیشه کن         زانکه بعدش بخت تو خوابیدورفت

شعراز:حسین شفق

تاریخ: ۱۰/۷/۱۳۸۸

آرزوها

آرزوها

ایکه درقید خزانم نوبهارم آرزوست

بگذرد این فصل گلریز گلعزارم آرزوست

می تپد درسینه دل مانند بلبل درقفس

سرو،دربوستان گل درجویبارم آرزوست

خوشه هادردست طوفان درخطر افتاده است

باغبان با تلاش وابتکارم آرزوست

گله را گرگ میزند چوپان خیانت میکند

ازبرایش پاسبان باوقارم آرزوست

برزمین خودنهال آرزو غرس کرده ایم

تابرای مادهد آنده بارم آرزوست

سارقان درباغ ماریخته خدایامددی

تانچینند میوه های شاخسارم آرزوست

اشک حسرت سالها بردیده ها خشکیده است

انتظارم سررسد دیدار یارم ارزوست

صبح امید(شفق)میزند سرحالیا

ختم موعود ازبرای انتظارم آرزوست

شعراز:حسین شفق

تاریخ سرایش :۱۵سنبله ۱۳۸۸

حبیب ومحبوب

حبیب ومحبوب :

یکی روزی به محبوبش جوانی  

بگفتا تو مـــــــــــرا روح وروانی

مرانوروجود ازتوست روشن

نباشد بی توام تاب وتوانی

زنورخورشید ارروشن جهان است

اگــــــر مخلوق را نطق وبیان است

عیان ازجن وانس الی مـــــلائک

شهود ذات پاک وجاویدان است

ولیکن کی شناسم پای ازسر

به همچون تو حبیـبی دربرابر

ربودی تو هوای بنده گی ام

ندارم ازبرای حـــــــــی داور

مـــراپس بی محابا اعتراف است

حضور تومرا کی جای لاف است

مراایمان وهم مذهب توباشی

زتوام هرمجازات ومکاف است

تبسم کرد یارش خنده زد گفت

که تیری بردل این بنده زد گفت

دولب بگشود زهم چون غنچه گل

چونوری حرفی را تابنده زد گفت :

هم اینـــک گویم ایمانی نداری

به هیچ عهدی توپیمانی نداری

سبیل عاشقان جان خواهدو سر

درین ره توســـــروجـــــانی نداری

توازراه مــــــذاهب دورباشی

زاستقبال حق معذور باشی

برای دید ســـــیرت درحقایق

توازچشم بصیرت کور باشی

وگرنه منــــــبع آب زلالت

برایت میکند اینرا دلالت

توراکه جود لذت زین شراب است

زیک سرچشمه میسازد حلالت

درست است عشق را باما سرشتند

زمین آدمی زین تخــــــــــــــم کشتند

ولیکن مخــــــزن واسرار آنجاست

که اوسرچشمه وهم سرنوشتند

تاریخ نظم: ۲۵/۸/۱۳۸۹

توسط :حسین شفق

مادر

  سلام دوستان عزیز اینبار بایک نشان ازانگشتان خودم درخدمتم .

مـــــــــــــــــــــــادر:

محبت مادر

ای فرشته زمینی ! چقدردوستت دارم، زیراتو آن کسی هستی که ما ترا مادر خطاب میکنیم . تو آن فرشته ای هستی که مرا دردامان پرمهر ومحبت خود پرورش دادی . من تراهرگز فراموش نمیکنم چگونه میتوانم فراموشت کنم ، توکه سالیان درازبامید بزرگ شدن کودکت رنج کشیده ومحنت دیده ای .

توآن وجود گرانبهائی که خداوند برای پرورش من مامورکرده، توآن کس هستی که پیغمبراسلام بهشت را زیرپای تودانسته ،توآن کسی هستی که هزاران شاعرو نویسنده دروصفت  سرودها خوانده وشعرها گفته اند ولی خودشان هیچیک نتوانسته اند ذره ای ازاوصاف بی پایان ترا توصیف کنند.

ای قلب عالم ! عشق توبرای من بالاترین عشق ها است. عشق توپاک وبی آلایش ومنزه ازهرتیرگی وکدورت است، عشق تو عشقی است که هرگز هیچ نقص عهدی دراونیست، عشق تو عشق ملکوتی ونماینده صمیمیت ودوستی خدابه بندگانش است.

پس هرلحظه خواهم گفت :دوستت دارم مادر

اینک روزتولد مادردوجهان حضرت فاطمه زهرا (س) دخترپیامبرگرامی اسلام حضرت محمدمصطفی(ص)را به تمام مادران مسلمین  جهان تبریک میگویم.